«مرا بردار و هر جای این جهان که میخواهی بیانداز!
هر جا که باشم، خدای درون قلبم را شاد و راضی نگاه میدارم.
و این نتیجه وقتیست که کردار و رفتار ما، طبعیت حقیقی خود را دنبال کنند…
آیا آنچه که بر من میگذرد دلیلی کافی خواهد بود برای این که من بیمار و شکسته، تحقیر شده و گرسنه و در غل و زنجیر (نفسم) باشم؟ آیا (هیچ جا) دلیلی کافی برای اینگونه زیستن سراغ داری؟»
امپراطور مارکوس آئورلیوس، تاملات، ۴۵-۸