یادداشت‌ها، تاملات و نامه‌های (داستانی) آرش به همایون

The reminiscences, reflections, and (fictional) letters of Arash to Homayoon

رفیق شب‌های طولانی، اینجا، حالا، شب پر از ماه است. پر از مهتاب و مهتاب می‌بارد بر سر شیروانی‌های شهر کوچک شمالی، جایی میان کوهستان‌های هندوچین، در جنگل های تیره از درخت و سبزی و معابد در کنار هر آبشار و هر قله… مهتاب می بارد و سگان عوعو می کنند و مرد همسایه به […]

این روزها که رفت در یک دوره کوتاه چند ماهه بیشتر از انگشتان یک دست از جوانترها که در نزدیک می‌شناختم رفتند و پیرترها ماندند. معلم ذن را گفتند که دعایی بنویس و نوشت که: «باشد که پدربزرگان بمیرند! باشد که پسران بمیرند! باشد که نوه‌ها بمیرند!» و وقتی که عصبانی شدند از پول دعا […]

حق تعالی با بایزید گفت که: یا با یزید چه خواهی؟ گفت: خواهم که نخواهم ارید ان لا ارید   فیه ما فیه، فصل سی ام.

عیسی گفت: «رهگذر باشید.» انجیل توماساز انجیل های گم شده گنوسی

به کسی که درد دارد، وعده‌های دروغ ندهیم: «همه چیز خوب می‌شود!» همه چیز خوب نخواهد شد. با سکوت‌مان یا تن‌مان یا تعداد اندکی از کلمات‌مان به او بگوییم: «من ابعاد رنج تو را درنخواهم یافت.» و زیر لب مزامیر بخوانیم: «ای خداوند چرا دور ایستاده‌ای، و خود را به وقتِ تنگی پنهان می‌کنی؟» ابراهیم […]

…نهال چیزی برای خویش نمی‌خواهد که نهال با هستی یگانه شده‌ ست و هستی از طریق اوست که جلوه‌‌ و عمل می‌کند.عیسی گفته بود «..نگاه کنید به سوسن‌های در دشت که چگونه می‌رویند. که آن‌ها نه زحمتی می‌کشند و نه در قدکشیدنشان تاب می‌خورند. اما بدانید که حتّی سلیمان هم با آن همه جلال، چون […]

…و ببین چه از پرواز این پرنده که گذشت در خور تماشا بیش..؟چه رمزی داشت، انگار به ابدیت می‌رفت. و تو فراتر شو. دیده فروبند، و پرواز بی پرنده را در خود نگر. هنوز در سفرم، به کوشش پریدخت سپهری‬‎

گویا که حقیقت در درک به تمامی اکنون و شنیدن صدای سکوت درختان دور، معنا می‌شود. گوش کن!‌ صدای باد را می‌شنوی؟ صدای دریاچه را که دیده نمی‌شود؟ صدای غروب را با بوی پاییز و خلوتی و تنهایی عجیبی که در هوا موج می‌زند؟ چیزی از این میان سزاوار شنیده شدن ست و زندگی در […]

آنان که این صفحه را می شناسند به تعداد انگشتان دستی هستند که این نوشته ها تنها یادداشت‌هایی شخصی بوده تا به امروز اما چون ممکن است که نوشتن گاهی دیرتر و دورتر شود این خبرنامه نوشته های جدید را به ایمیل تان می‌فرستد: یا علی.«یا خود خانم چاقه»

در جستجوی دانش هر روز چیزی به تو افزوده می شود؛ در جستجوی حکمت هر روز چیزی از تو کاسته خواهد شد و در نهایت به بی ذهنی خواهی رسید؛ فرزانه ذهنی از خود ندارد چه، هر چه بیشتر بدانی کمتر درک خواهی کرد. تائو ته چینگبه نقل از https://t.me/Harut_Marut

Nothing real can be threatened. Nothing unreal exists.” Herein lies the peace of God A Course in Miracles

«من سینه سرخی را دوست می‌دارم. به من خیره شده و پاهایش محکم بر شاخسار درختی جای گرفته بود. در چشمانش بارقه‌ای از مسخرگی می‌درخشید و چنین می‌نمود که به من می‌گوید: «برای چه می‌کوشی از زندگی‌ات چیزی بسازی؟‌ زندگی همین‌که می‌گذرد زیباست، بی‌دغدغه‌ی دلیلی، برنامه‌ای، اندیشه‌ای.» نتوانستم پاسخی به او بدهم.» (رستاخیز، کریستین بوبن، […]

حاصل عمر آن دمست. باقی ایام رفت… دلارام، محسن نامجو، حامد نیک پی، کنسرت سانفرانسیسکو

…کزبندت ایچ عار نیاید سودت حصار و پیک نجاتی…سوی تو و آن حصار نیامد… مهدی اخوان ثالث برای محمد مصدق، ۱۳۳۵

«…یه شب پیش از برنامه شروع کردم به نق زدن. داشتم با ویکر از در می رفتم بیرون که سیمور بهم گفت کفشمو واکس بزنم. آتیش گرفتم. تماشاگرای تو استودیو کودن بودن٬ مجری کودن بود٬ تهیه کننده ها کودن بودن٬ منم نمی خواستم به خاطر اونا کفش مو واکس بزنم. گفتم اون جایی که ما […]

هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر، از آن پشیمانیم…

چهل سال، ۲۰۱۸، گوگوش، سیاوش قمیشی برای هنگام رانندگی در اتوبان‌هایی که در آن به چهل سالگی می اندیشی.

The sapling doesn’t want anything because it is at one with the totality, and the totality acts through it. “Look at the lilies of the field, how they grow” said Jesus, “They toil not, neither do they spin. Yet even Solomon in all his glory was not arrayed like one of these.” We could say […]

سال‌ها پیش،‌ در سال یگانه ۱۳۶۰، وقتی خانم مهستی هنوز در حوض مسیحیت غسل تعمید نیافته بود، ناخودآگاه یکی از اصل‌های بنیادین بودایی را آواز خواند: نپایندگی. «با هم میشه موندن وقتی که، هیچی موندنی نیست». لیلا امامی و عباس امیر انتظام امروز رفته اند و همه می‌روند… و بشارت این‌که «…دوران هیچ سلطنتی جاودانه […]

A New Earth: Awakening to Your Life’s Purpose is a spiritual book by Eckhart Tolle

Faith is a state of openness or trust. To have faith is to trust yourself to the water. When you swim you don’t grab hold of the water, because if you do you will sink and drown. Instead you relax, and float. And the attitude of faith is the very opposite of clinging to belief, […]

سال‌ها پیش می‌نوشتم. در بند نوای کلمات بودم و طنین‌شان. صداها آدم‌ را می‌فریبند. آدم‌ها می‌شنیدند و خوششان می‌آمد. آدم‌هایی هم بودند که همان‌ نواها را تکرار می‌کردند و آهنگ‌ها و کلمات مشابه می‌ساختند. اینستاگرام و دنیای مجازی امروز سرشار از این جملات است: جملات شاعرانه زیبا. بیان احساسات شاعرانه. غم‌ها و شادی‌ها که برای […]

Go where you will, seek what you will, you will not find a higher way, nor a less exalted but safer way, than the way of the holy cross. Arrange and order everything to suit your will and judgment, and still you will find that some suffering must always be borne, willingly or unwillingly, and […]

  Reading of “The Imitation of Christ” by Eckhart Tolle

کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان   دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان   با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان   گفت حافظ من و تو محرم […]

«در پایان ماجرای (مهابهارت)، پنج شهزاده پاندو با عروس خود به زیارت مقر خدایان که بر فراز قله هیمالیا است می‌روند. دروپادی و چهار برادر در راه می‌میرند و تنها یودشترا… با سگ خود به آن‌جا می‌رسد. اندرا الهه سگان دم در پدیدار می‌شود و سگ را از ورود در ملکوت باز ‌می‌دارد. یودشترا نمی‌خواهد مصاحب […]

«…انسانِ خوب مستغنی از مذهب است، بلکه این مذهب است که به “انسانِ خوش باطن” تکیه میکند، به عبارتِ دقیق تر خوبیِ باطنیِ او همان مذهب است…»   سید مرتضی جزایری (آذر ۱۳۰۹- خرداد ۱۳۸۷)

«…پیش از شما، به سان شما، بی شمارها… با تار عنکبوت،‌ نوشتند روی باد: کاین دولت خجسته جاوید زنده باد..!»    

ولو اینکه در آنچه گفتم موت هم هست در آن بخواب. می‌توانی در آن بخوابی و در حال موت، خدا از تو کار بکشد. آیا نگفته است که المومنُ کالمَیِّتِ فی یَدی الغاسِلِ(شرح نهج‌البلاغه جلد ۱۱، ص ۲۰۰). خدا حتی آنچه من باب مَثَل می‌آورد راست است. نمی‌خواهد صریح بگوید، مثل مهم‌تر است. مثل، مطلب […]

My formula for greatness in a human being is amor fati: that one wants nothing to be different, not forward, not backward, not in all eternity. Not merely bear what is necessary, still less conceal it but love it.

محمدِ معشوق، مردی بود که هرگز نماز نکردی. یک روز او را به قهر گفتند: نماز کن! چون در نماز شد و گفت: الله اکبر، خون از وی جدا شد. گفت: من می‌گویم حایضم و شما باور نمی‌کنید. پنداری «الذین هم علی صلواتهم دائمون» آن بود که علی الدوام می‌جنبیدند؟ پس «الانبیاء یصلون فی قبورهم» […]

به پیشنهاد آقای بیل گیتز بر روی Linkedin به این وب سایت رسیده ام. نمایش زندگی آدمها‌، خانه شان، اسباب بازی ها، ظرف‌ها و اجاق آش‌پزی‌شان و هر چه که دارند و ندارند. نمایش‌شان و نشان دادن این که اگر تمام آدم‌های کره زمین در یک خیابان‌ زندگی می‌کردند این خیابان چه شکلی بود؟ نگاه […]

از صورت آن‌چه که صاحب این صدا به آن معروف است، دیری‌ست که دورم. نام او – که دیگر نیست- به بازیچه گذرای بازندگان دنیای سیاست تبدیل شده و از آن روح پر شور دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و آشنای غزاله علیزاده در زیر خروارها سیاست و خاک چیزی باقی نمانده. دنیای پر شور […]

«…قیافه‌ی امیر پرویز پویان جلوی چشمم است. دهانش، چشم‌هایش، حتی شیشه‌های عینکش، از شادی و غرور می‌خندند. دستش را مشت کرده و در هوا تکان می‌دهد. سرش برای جثه‌ی کوچکش بزرگ است. یکی از این حباب‌هایی که در کتاب‌های کارتون بالای سر آدم‌ها می‌کشند تا گفت‌وگوها و فکرها‌شان را بنویسند، فاصله‌ی سرش را تا سقف، […]

    روح بزرگوار من دلگیرم از حجاب تو شکل کدوم حقیقته چهره بی نقاب تو؟ وقتی تن حقیرمو به مسلخ تو می‌برم مغلوب قلب من نشو ستیزه کن با پیکرم اسم منو از من بگیر تشنه ی معنی منم سنگینه بار تن برام ببین چه خسته می شکنم به انتظار فصل تو تمام فصلها […]

«بیدلی در همه احوال خدا با او بود، او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد…»

چه قصه‌ها داشت در خود آسمان..؟ چه حکایت‌ها که جز با سکوت و در سکوت شنیده نمی‌شوند. دم غروب بود و دیری بود که در را بسته بودند و زردی غروب همه جا را طلایی می‌کرد. جز صدای پرنده‌ها صدایی نمی‌آمد. نوشت: …و مثل بادبزن ، ذهن، سطح روشن گل را گرفته بود به دست […]

«…فرقی نمی‌کنه که ساختار خیالی کسی توحید باشه یا شرک… چون این ساختار خیالی هیچ ارزشی نداره…» سید مرتضی جزایری (۱۳۰۹-۱۳۸۷)